در مقاله ارزش فردی چیست؟ گفتیم که ارزشها چه هستند در این مقاله به این موضوع میپردازیم که ارزشهای فردی ما چطور شکل میگیرند و چطور میتوانند در برخورد با چالشهای زندگی به ما کمک کنند. چون چالشها بخشی جداییناپذیر از زندگی ما هستند بسیار مهم است که بهترین دیدگاه را نسبت به آنها داشته باشیم. همانطور که پیشتر گفته بودیم برخی ارزشهای ما با گذر زمان تغییر میکنند و برخی دیگر تا پایان عمر با ما هستند. طبق برداشت من از آموزههای دکتر دمارتینی مواردی که باعث شکلگیری ارزشهای ما میشوند عبارتاند از:
1. مزیتها
2. خلاها
1-مزیتها: وقتی مزیتهای یک چیز مدام در ذهن ما تکرار میشوند باعث بالارفتن ارزش آن چیز در ذهن ما میشوند. بهطور مثال وقتی میبینیم ورزشکردن چه مزایایی دارد و از اطرافیان هم میشنویم که چقدر ورزشکردن خوب است بهمرور ارزش آن، با توجه به این مزیتها در ذهن ما بالا میرود.
2-خلأها: عامل دیگر خلأهای ما هستند. خلاهای ما هم چیزهایی هستند که ما کمبود آنها را حس میکنیم. ممکن است اطرافیان چنین کمبودی در ما حس نکنند و ازنظر آنها ما کاملا خشنود باشیم. اما خودمان آن را حس میکنیم و این خلأ باعث شکلگیری ارزش میشود. درواقع میلی در ما شکل میگیرد که این خلأ را پُرکنیم.
همانند دکتر مارتین لوترکینگ که از رهبران مبارزه با تبعیضنژادی علیه سیاهپوستان در آمریکا بود. او خلأ بیعدالتی علیه سیاهپوستان را حس میکرد و این باعث شد به همراه عدهای دیگر که همین خلأ را حس میکردند جنبشی شکل دهند برای مبارزه با این موضوع. شاید اگر همهچیز خوب بود و این خلأ برای آنها وجود نداشت مارتین لوترکینگ ویارانش به پا نمیخواستند تا ارزش عدالت و برابری را محقق کنند.
فایده خلأ چیست؟!
وقتی به خلأ برمیخوریم تغییر میکنیم با مسائل و سؤالاتی روبرو میشویم که باید پاسخی برای آنها پیدا کنیم. وقتی پاسخها را پیدا میکنیم وقتی راهحلی پیدا میکنیم، رشد میکنیم و برای دیگران و دنیا هم ارزش ایجاد میکنیم. همانطور که مارتین لوترکینگ و بسیاری دیگر مانند او این کار را کردند بنابراین با طی این مسیر هم برای خود و هم برای جامعه ارزشمندتر میشویم.
چالش و حمایت:
چالشها و حمایتها دو بخش جداییناپذیر زندگی ما هستند. حمایت آن بخشی است که معمولاً آن را دوست داریم چون حس آسایش پیدا میکنیم و به ما آرامش میدهد. چالشها در نقطه مقابل میتوانند مأیوسکننده یا انگیزهبخش باشند! و این بستگی به ما دارد.
وقتی طبق ارزشهای خود زندگی میکنیم، قدرت درون ما، فعال میشود ما خوشحال و پرانرژی هستیم و از حرکت در مسیر ارزشهایمان و تلاش برای تحقق آنها لذت میبریم درنتیجه در این مسیر از چالشهایی که متناسب با ارزشهای ما هستند استقبال میکنیم و درواقع این چالشها برای ما انگیزهبخش هستند. چون درنتیجه رویارویی با این چالشها رشد میکنیم و بهمرور خود جدیدی خلق میکنیم.
در نقطه مقابل وقتی طبق ارزشهای خود زندگی نمیکنیم و طبق ارزشهای دیگران پیش میرویم خبری از قدرتهای درونی ما نیست. در این شرایط وقتی با چالشها روبرو میشویم برای ما مایوسکننده هستند. به همین دلیل در مقابل این چالشها مقاومت داریم و همواره به دنبال حمایتها هستیم اما جالب اینجاست که بهجای حمایت، چالشهای مایوس کننده مدام تکرار میشوند!
بنابراین اگر یک زندگی انگیزهبخش میخواهیم باید طبق ارزشهای خود زندگی کنیم و سپس به دنبال چالشهای انگیرهبخش باشیم همانهایی که متناسب با ارزشهای فردی ما هستند.
قانون پارکینسون:
اگر روز خود را باکارهایی انگیزهبخش(متناسب با ارزشهای فردی)
پُر نکنید، کارهای مأیوسکننده روز شمارا پُر خواهند کرد.
ارزشهای خودمان یا دیگران:
فکر میکنم پس از مطالعه این مقالات متوجه پاسخ درستشده باشید! اگر طبق ارزشهای دیگران زندگی کنیم حتی اگر همهچیز بهظاهر خوب باشد بازهم چالشها به سراغ ما میآیند تا ما را بیدار کنند. بیدار؟! بله. چالشهای مأیوسکننده به سراغ ما میآیند تا ما را بیدار و هشیار کنند. و تلنگری باشند برای اینکه راه خود را برویم و طبق ارزشهای خود زندگی کنیم.
وقتی بخواهیم از ارزشهای خود فاصله بگیریم زندگی برای ما چالشهای سخت و مأیوسکننده میفرستد.
نه برای اینکه ما را شکنجه کند. بلکه برای اینکه به خود واقعیمان برگردیم و یادبگیریم با دید بهتری به زندگی نگاه کنیم. اگر اینگونه به چالشها نگاه کنیم فرصتی انگیزهبخش خواهد بود.
نوع دیدگاه شما به چالشها:
شما به چالشهای زندگی چه دیدگاهی دارید؟ آیا آنها را مانعی در مسیر میبینید یا بخشی از مسیر؟
اگر چالشها را مانع ببینید با برخورد به آنها متوقف میشوید. ولی اگر آنها را بخشی از مسیر ببینید دیگر شمارا متوقف نمیکنند. مانند شخصی که در مسابقه دو با مانع شرکت کرده. او موانع را بخشی از مسیر مسابقه میبیند و با رسیدن به موانع متوقف نمیشود. بنابراین باید سعی کنیم دیدگاه درستی نسبت به چالشها داشته باشیم.
چالشها در مسیر شما هستند تا شما بیشتر خود واقعیتان شوید. و بیشتر یاد بگیرید طبق ارزشهای خود زندگی کنید. پس درواقع یک راهنما هستند به خود واقعیتان و اگر در برابر این چالشها مقاومت کنید دیگر متوجه این هدایتها نمیشوید. چطور دیدگاه خود به چالشها را بهتر کنیم؟ با سؤالات درست!
از این به بعد در برخورد با چالشهای زندگی این سؤالات را از خود بپرسید:
بهجای اینکه بگویید: چرا من انقدر بدبختم که با چالش مواجه شدهام؟
از خود بپرسید: این چالش چطور به شما کمک میکند؟
یا اینکه در مورد آنچه برای من از همه مهمتر است، چه چیزی به من یاد میدهد؟
یا شاید چالشها آمدهاند تا روی ارزشهای شما تاثیر بگذارند!
مثلاً باعث شدند ارزش شما تغییر کند یا متوجه شوید کاملاً طبق ارزشهای درونی خود زندگی نمیکنید.
یا ارزشهایی که داشتید یادآوری و تقویت شود و یا اینکه ارزش جدیدی خلق شود.
پس این سوالات را پاسخ دهید و بررسی کنید چالشهای اخیر چه تأثیری بر شما گذاشتهاند؟
این مورد را هم حتما مدنظر داشته باشید که در زندگی بدون چالش، حس کامیابی نداریم رشد و پیشرفتی هم در کار نیست. بااینکه توانایی بالقوه این را داریم که کارهای بزرگ انجام دهیم، به دنبال حمایت بیشتر بودن باعث میشود رشد و بزرگ شدن ما به تعویق بیافتد. از طرفی چالش زیاد هم باعث فرسودگی ما میشود وقتی مدام با چالشهای پیاپی روبرو هستیم رشد زودهنگام میتواند منجر به فرسودگی روانی شود.
دنیای ما به دنبال تعادل است:
اگر به یاد داشته باشید گفتیم در زندگی هم چالش داریم هم حمایت. حمایت زیاد باعث وابستگی ما میشود. چالشها میتوانند مأیوسکننده و یا انگیزهبخش باشند اما چالشهای زیاد هم باعث فرسودگی ما میشوند.
کودکی را در نظر بگیرید که با چالش بستن بندکفش روبرو است. اگر پدر و مادر همواره او را موردحمایت قرار دهند و بند کفش او را ببندند این کودک وابسته میشود و همیشه به حمایت والدین نیاز خواهد داشت تا بتواند پا در دنیای جدید ناشناختهها بگذارد و راه برود. بنابراین والدین باید اجازه دهند کودک با این چالش روبرو شود و بهمرور یاد بگیرد بندکفش خود را ببندد در دنیای بیرون قدم بردارد و رشد کند.
دکتر دمارتینی معتقد است که دنیا میخواهد هم چالش و هم حمایت را داشته باشیم زیرا به دنبال تعادل است. چون حداکثر رشد در مرز بین چالش و حمایت اتفاق میافتد تعادلی بین چالش و حمایت لازم است. وقتی طبق ارزشها زندگی میکنید این تعادل را راحتتر میپذیریم چون چالشها برای ما انگیزهبخش هستند.
بر هم زدن تعادل:
دیدگاه جالب دکتر دمارتینی در این مورد هم جای تامل دارد. اگر در دنیایی که به دنبال تعادل است شما فقط یک طرف را بخواهید دچار عدم تعادل ذهنی میشوید. بهعبارتدیگر اگر فقط به دنبال حمایت باشید و نخواهید چالش را تجربه کنید چون این خواسته امکانپذیر نیست ذهن شما دچار عدم تعادل خواهد شد. در ادامه خواهیم گفت این عدم تعادل چه تبعاتی برای شما خواهد داشت. بهطور خلاصه این عدم تعادل باعث رنج شما میشود حال بررسی کنیم چطور باعث رنج میشود:
1-داشتن دیدی نامتعادل
در دنیای دوبعدی که چالش و حمایت را میخواهد وقتی ما فقط یکی از این موارد را میخواهیم (معمولا فقط حمایت) رنج میبریم. چون این برخلاف قوانین دنیاست و امکانپذیر نیست. پس برای اینکه دچار رنج نشویم باید دوروی این سکه را بپذیریم اینگونه احساسات ناخوشایند قدرتش را در مقابل ما از دست میدهد چون به دنبال یک بعد نیستیم.
2- ناسپاسی
وقتی ذهن نامتعادل باشد قدردان چالشها که مارا رشد میدهند نیستیم. ناشکر و ناسپاسیم بابت افراد و موقعیتهایی که مارا به چالش میکشند و این ناسپاسی باعث رنج کشیدن ما میشود. وقتی نمیدانیم خلأهای ما ارزشهای ما را میسازند و چالشها باعث رشد ما میشوند نسبت به آنها شاکر نخواهیم بود و ناسپاسیم.
وقتی طبق ارزشهای خود زندگی میکنیم چالشهای انگیزهبخش را تجربه میکنیم و همینطور نسبت به چالش و حمایت پذیرش بیشتری داریم. ذهن متعادلتری داریم بهعلاوه شکرگزار هم هستیم پس ارزش و شکرگزاری درهمتنیده هستند!
با دیدگاه متعادل نسبت به چالش و حمایت قدردانتر میشویم و عشق واقعی را تجربه میکنیم این دیدگاه کلیدی است چون باعث رشد میشود اینگونه دریچه قلب ما باز میشود و این مفهوم غایی و نهایت قدرت ارزشهاست.